عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
سوئیچ شبکه کی دی تی مدل KS-3200H4SM | 0 | 51 | mikrotik |
برنامه ویدئو کنفرانس برای گوشی | 0 | 49 | mikrotik |
کیت جلسه یالینک | 0 | 41 | mikrotik |
راه اندازی تلفن VOIP | 0 | 44 | mikrotik |
راه حل های یالینک برای زوم | 0 | 47 | mikrotik |
خرید سوییچ شبکه | 0 | 48 | mikrotik |
گیت وی fxs چیست | 0 | 49 | mikrotik |
برند گرنداستریم | 0 | 41 | mikrotik |
دوربین سیپ | 0 | 41 | mikrotik |
گیت وی fxo چیست | 0 | 46 | mikrotik |
یلینک t31p | 0 | 46 | mikrotik |
انواع تلفن ویپ | 0 | 47 | mikrotik |
تلفن ویپ یلینک | 0 | 52 | mikrotik |
پیجر تحت شبکه | 0 | 49 | mikrotik |
نمایندگی گرنداستریم | 0 | 43 | mikrotik |
زندگانی و شخصیت شیخ انصاری
حرف مفت زماني كه ناصر الدين شاه دستگاه تلگراف را به ايران آورد و در تهران نخستين تلگرافخانه افتتاح شد مردم به اين دستگاه تازه بي اعتماد بودند. براي همين، سلطان صاحبقران اجازه داد كه مردم چند روزي پيام هاي خود را رايگان به شهرهاي ديگر بفرستند. وزير تلگراف استدلال كرده بود كه ايراني ها ضرب المثلي دارند كه مي گويد «مفت باشد كوفت باشد.» يعني هر چه كه مفت باشد مردم از آن استقبال مي كنند. همين طور هم شد. مردم كم كم و با ترس براي فرستادن پيام هايشان راهي تلگرافخانه شدند. دولت وقت، چند روزي را به اين منوال گذراند و وقتي كه تلگرافخانه جا افتاد و ديگر كسي تلگرافخانه را به شعبده و جادو مرتبط نكرد مخبر الدوله دستور داد بر سردر تلگرافخانه نوشتند: «از امروز حرف مفت قبول نمي شود.» مي گويند «حرف مفت» از آن زمان به زبان فارسي راه پيدا كرد.
روزی لئون تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد. زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد وبیراه گفتن کرد .
بعد از مدتی که خوب تولستوی را فحش مالی کرد ،تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و … محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت : مادمازل من لئون تولستوی هستم .
زن که بسیار شرمگین شده بود ،عذر خواهی کرد و گفت :چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید؟ تولستوی در جواب گفت : شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید.
روزی مردی جان خود را به خطر انداخت تا جان پسر بچه ای را که در دریا در حال غرق شدن بود نجات دهد.
اوضاع آنقدر خطرناک بود که همه فکر می کردند هر دوی آنها غرق می شوند.
و اگر غرق نشوند حتما در بین صخره ها تکه تکه خواهند شد. ولی آن مرد با تلاش فراوان پسر بچه را نجات داد.
آن مرد خسته و زخمی پسرک را به نزدیک ترین صخره رساند. و خود هم از آن بالا رفت. بعد از مدتی که هر دو آرامتر شدند.
پسر بچه رو به مرد کرد و گفت: «از اینکه به خاطر نجات من جان خودت را به خطر انداختی متشکرم»
مرد در جواب گفت:
«احتیاجی به تشکر نیست. فقط سعی کن طوری زندگی کنی که زندگیت ارزش نجات دادن را داشته باشد»!
شوهر مریم چند ماه بود که در بیمارستان بسترى بود.
بیشتر وقتها در کما بود و گاهى چشمانش را باز مىکرد و کمى هوشیار مىشد. امّا در تمام این مدّت، مریم هر روز در کنار بسترش بود.
یک روز که او دوباره هوشیاریش را به دست آورد از مریم خواست که نزدیکتر بیاید.
مریم صندلیش را به تخت چسباند و گوشش را نزدیک دهان شوهرش برد تا صداى او را بشنود.
شوهر مریم که صدایش بسیار ضعیف بود در حالى که اشک در چشمانش حلقه زده بود به آهستگى گفت:
تو در تمام لحظات بد زندگى در کنارم بودهاى.
وقتى که از کارم اخراج شدم تو کنار من نشسته بودى.
وقتى که کسب و کارم را از دست دادم تو در کنارم بودى.
وقتى خانهمان را از دست دادیم، باز هم تو پیشم بودى.
الان هم که سلامتیم به خطر افتاده باز تو همیشه در کنارم هستى.
و مىدونى چى میخوام بگم؟
مریم در حالى که لبخندى بر لب داشت گفت:
«چى مىخواى بگى عزیزم؟»
شوهر مریم گفت:
«فکر مىکنم وجود تو براى من بدشانسى میاره!»
سایتی برای گذراندن به صرفه .قت در کنار خانواده مطالب آشپزی جوک عاشقانه عکس و........ شعار ما :به امید روز بزگ تر IN HOPES OF DAY BIGGER